مراسم طشت گذاری،مراسمی است سنتی که در آذربایجان،زنجان و عمدتا در شهرستان اردبیل برگزار می شود طشت های آب را که رمزی از "فرات" می باشد در مساجد و حسینیه ها می آورند. این سنت به تاسی از اقدام سالار شهیدان و یادآور رفتار جوانمردانه امام حسین (ع) در مقابل سپاه حر می باشد که به روایتی آن حضرت ، در روز 27 ذیحجه، آب مشکها را در طشت ها ریخته و تمام لشکر حُر و اسبان آنها را سیراب نمودند.
این مراسم از سه روز مانده به محرم در مسجد جامع،مسجد اعظم و سپس در مساجد دیگراجرا می شود.طشت ها را بالای سرها می گیرند و مسجد را دور میزنند،سپس در داخل آنها آب می ریزند.مردم دست به طشت و آب آن میزنند و این آئین، نوعی بیعت با امام حسین«ع» و حمایت از عباس«ع»است. مردم آب طشت ها را در شیشه هایی برای شفا و تبرک برمیدارند.
ریشه تاریخی نقل از کتاب {نفس المهموم } تألیف شیخ عباس قمی (ره) صفحه 82 : چون کاروان حضرت سید الشهدا (ع) از منزل شراف حرکت کردوقتی روز نیمه شد یکی از کاروانیان حضرت تکبیر گفت ، امام حسین (ع) فرمودند: برای چه تکبیر گفتی؟
عرض کرد نخلها را دیدم. جمعی از یارانش گفتند به خدا ما هر گز دراینجا نخلی ندیدیم، فرمود : چه می بینید ؟ گفتند : گوش اسبان است . امام حسین ( ع) فرمود : من هم به خدا چنان می بینم.سپس فرمود : در این جا پناهگاهی است که بدان پشت دهیم . گفتند :آری این تپه ذوحسم در پهلوی شماست . بدست چپ بروید و اگر زود تر از آنها برسید مرا حاصل است حضرت به دست چپ میل کرد و ما هم به دنبال ایشان میرفتیم.
کمی نگذشت که سر و گردن اسبان نمودار شد و به ما اشکار گردیدند و راه گردانیدیم و آنها شتابان به سوی ما آمدند و نیزه هایشان چون زنبور، پرچمهایشان چون پرنده می جهید و ما زودتر به ذی حسم رسیدیم و آنها را بدانجا کشیدیم و امام حسین(ع) دستور داد چادرها را زدند و آنها نزدیک یک هزار سوار به فرماندهی{حرّابن یزید تمیمی} آمدند.در گرمای ظهر برابر امام حسین(ع) و اصحابش ایستادند، آن حضرت با یاران خود عمامه پوشیده بودند و شمشیر به کمر بسته بودند.
امام حسین(ع) فرمود:به اینها آب بدهید و به اسبان آنها هم آب بپاشید، آنها هم کاسه ها و جام ها را پر از آب می نمودند و نزد اسبان میبردند و آنها سه تا پنج بار دم بر میداشتند ، می گذاشتند ، تا همه را سیراب کردند.
منبع دوم:{نقل از کتاب زندگانی امام حسین (ع) تالیف حاج شیخ عباس قمی (ره) صفحه ی 66}:چون کاروان حضرت سیدالشهدا (ع) از بطن عقبه کوچ نمودند به منزل شراف نزول فرمود و چون هنگام سحر شد امر کرد جوانان را که آب بسیار برداشتند و از آنجا روانه گشتند و تا نصف روز راه رفتند و در آن حال مردی از اصحاب آن حضرت گفت اللّه اکبر. حضرت نیز تکبیر گفت و پرسید مگر چه دیدی که تکبیر گفتی؟ گفت: درختان خرمایی از دور دیدم، جمعی از اصحاب گفتند به خدا قسم که ما هرگز در این مکان درخت خرمایی ندیده ایم .
حضرت فرمود: پس خوب نگاه کنید تا چه می بینید.گفتند به خدا قسم گردنهای اسبان را می بینیم، آن حضرت فرمود:واللّه من نیز چنین می بینم و چون معلوم فرمود که علامت شکر است که پیدا شدند سمت چپ خود به جانب کوهی که درآن حوالی بود و آن را ذو حسم می گفتند میل فرمود اگر حاجت به قتال افتد آن کوه را ملجا خود نموده و پشت به مقاتله نمایند، پس به آن موضع رفتند و خیمه برپا کردند و نزول نمودند.
زمانی نگذشت که حرّابن یزید تمیمی با هزار سوار نزدیکشان رسیدند، از شدت گرما در برابر لشگر آن فرزند خیرالبشر صف کشیدند و آن جناب نیز با یاران خود شمشیرهای خود را حمایل کرده در مقابل ایشان صف بستند و چون آن منبع کرم و سخاوت در آن خیل ذلالت آثار تشنگی ملاحظه فرمود به اصحاب و جوانان خود امر نمود که ایشان و اسبهای ایشان را آب دهید، پس آنها ایشان را آب داده و ظروف و طشتها را پر از آب می نمودند و نزدیک چهارپایان ایشان می بردند و صبر میکردند تا سه و چهار و پنج دفعه آن چهار پایان و به حسب عادت سر از آب برداشته و چون به نهایت سیراب شدنددیگری را سیراب میکردندتاتمام آنها سیراب شدند. علی ابن ملعان محاربی گفته که من آخرین کسی بودم که از لشگر حر به آنجا رسیدم و تشنگی بر من و اسبم بسیار غلبه کرده بود، چون حضرت الشهدا (ع) عطش من و اسب مرا ملاحظه نمود فرمود به من که شتر را بخوابانم، پس من شتر را خواباندم، فرمود: آب بیاشام چون خواستم آب بیاشامم آب از دهان مشک می ریخت، فرمود: لب مشک را برگردان.
من نتوانستم چه کنم خود آن حضرت به نفس نفیس خود برخاست و لب مشک را برگردانید و مرا سیراب کرد.
نظیر همین روایت در {کتاب ناسخ التواریخ صفحه ی 153همچنین در کتاب مهیج الا حزان در صفحه 56 ، همین طور در کتاب امام حسین (ع) و یاران نوشته ی کرت فریشلر آلمانی صفحه ی 153}، و در دهها کتب مقارن ومذکور است که حقیر من باب اختصار به دو مورد اشاره کردم.
آری حسین فزند و دلبند رسول اللّه است و در آن بیابان بی آب اولین عمل انسانی و بزرگی که انجام داد دستور فرمود به تمام آنان و سپس به اسبانشان آب دهند و همگان را سیراب سازند.
آری یک نمونه از آقایی و بزرگواری حضرت سیّدالشهدا(ع) است با اینکه احتمال می رفت که خود آن حضرت و اهل بیتش با کمبود آب مواجه شود ولی دستور فرمود :آنها را سیراب کردند ولی دشمنان آن حضرت که احتمال نمی رفت تمام بشود به طفل شیرخوارش ندادند و خود آن حضرت را با لب تشنه شهید کردند.
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیّوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا